سلام
شاید هر قراردادی، قدرت نقض شدن رو داشته باشه
یکی از اون قراردادها، روزهای دوشنبه ی من بود که همیشه خوب سپری می شد و امروز بود که پیمان شکنی این روز رو هم تجربه کردم...
یکی از قراردادهاییم که نقض میشه، زمان قرار دادن شعرام تو این وبلاگه
که واسه اولین بار، دارم تو این ساعت شعر جدیدمو تقدیمتون می کنم
ساعت الان 11 شب شده و حس کردم که باید همین حالا این کار رو انجام بدم...
امیدوارم همه ی شبهاتون پر ستاره باشه و همراه ماه...
خبر آمد، خبر آمد، خبری پر اندوه
خبر کشتی در آب رها مانده ی نوح
خبر تیشه و فرهاد و خبرها از کوه
خبر دوری تن از تن بی صاحب روح
خبر جایزه ی کشتن فرهاد آمد
غم شمع و گل پرپر شده در یاد آمد
خبر فاصله ها می رود و می آید
قدم ثانیه ها می رود و می آید
غربت قافیه ها می رود و می آید
آتش مرثیه ها می رود و می آید
زلف مهتاب رها گشته و بر باد آمد
نای وا مانده ی پروانه به فریاد آمد
خبر دوری ماه از فلک الافلاک است
غزل سوخته ی شاپرکان غمناک است
قلب زخمی شده ی دلشدگان بر خاک است
گوشه ی چشم نهانخانه ی دل نمناک است
دوره ی دادرسی رفته و بیداد آمد
فصل بی همنفسی ها به دل شاد آمد
غم دوری به دل سوخته ام مانده هنوز
ناله بر سینه ی افروخته ام مانده هنوز
شعله بر خرمن اندوخته ام مانده هنوز
اشک بر چشم به در دوخته ام مانده هنوز
باز، اسمی که میان غزل افتاد آمد
باز هم خاطره ی حسرت مرداد آمد
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: